رضا کرمی
مشاور معماری سازمانی و مدیریت فناوری اطلاعات
آواربرداری، همراه با گرد و غبار محلی!
متن زیر یادداشتی است که در مهرماه سال ۹۳ در پاسخ به مطالب شماره ۱۶ نشریه پیوست در خصوص انتخابات هیاتمدیره سازمان نظام صنفی رایانهای استان تهران نوشتم و در شماره بعد این نشریه به چاپ رسید.
همانند هر نهاد انتخابی دیگری در کشور ما، در پایان هر دوره هیات مدیره سازمان نظام صنفی رایانهای و همهنگام با اوجگیری فضای انتخاباتی در صنف، بازار نقد – وگاه نفی - عملکرد و جایگاه سازمان بهناگاه گرم میشود. این بازارگرمی اگر از منظر مشارکتجویی اعضای سازمان و رقابت زنده و واقعی نامزدان ورود به هیاتمدیره نگریسته شود، نهتنها مذموم نیست، بلکه – حتی اگر اندکی نیز از حدود نقد منطقی و منصفانه به قلمرو نفی و نادیدهانگاری دستاوردها و بزرگنمایی اشکالات بلغزد، – لازمه شور و شوق و هیجان سالم انتخاباتی میتواند بهشمار آید. اما آیا آنچه بر داوطلبان ورود به هیاتمدیره سازمان و همیاران انتخاباتیشان مباح است، از تحلیلگران و ناظران رسانهای – عموماً بیطرف انگاشتهشده – نیز پسندیده و پذیرفته خواهد بود؟
عنوان روی جلد شماره ۱۶ نشریه پیوست و مجموعه مطالبی که در پرونده این شماره درج شده بود (مشتمل بر دو یادداشت در ابتدای نشریه، گزارشی به قلم نویسندگان دو یادداشت مذکور، مصاحبه با روسای سابق و لاحق سازمان و فهرستی از کاندیداهای احتمالی دور چهارم هیاتمدیره سازمان نصر تهران) نویدبخش توجه ضروری – و هرچند قدری دیرهنگام- دوستان رسانهای به وضعیت و سرنوشت این نهاد مهم و تاثیرگذار در آستانه انتخابات پیشرو بود. اما هرچه این عنوان و تعدد مطالب در آن پرونده شوقبرانگیز مینمود، باری مطالعه این مطالب مایوسکننده از آب درآمد!
فارغ از لحن روایتگونه و دراماتیزهای که – شاید به اقتضای ایجاد جذابیت برای خوانندگان نشریه – برای یادداشتها و گزارش برگزیده شده، آنچه از مطالعه این مطالب استنباط میشود این است که نویسندگان در آستانه انتخابات سازمان برخود فرض دانستهاند پیامی را به اعضای صنف، آن هم «صنف در معنای کلی آن و نه لزوماً سازمان»، منتقل کنند و آن پیام دعوت همگان به مشارکت در سرنوشت صنفی از طریق شرکت فعال در انتخابات هیاتمدیره (چه بهعنوان انتخابکننده و چه بهعنوان انتخابشونده) و خلاصه، مداخله موثر در تعیین آینده سازمان است. اما برای رسیدن به این نتیجه ارزشمند و صحیح، لازم دانستهاند مقدماتی ذکر کنند که مستلزم داوریهای گاه سخت نامنصفانه در مورد موقعیت و عملکرد سازمان است. از قضای روزگار، هر چه آن پیام نهایی با تلمیح و اشاره در قالب عباراتی مغلق و چندپهلو (از قبیل «برای تولد هر پدرخواندهای دستکم جمعی باید فرزندخواندگی را بپذیرند»!) پوشیده و پنهان شده که یعنی «من این حروف نوشتم، چنان که غیرندانست – تو هم زروی کرامت، چنان بخوان که تو دانی»، مقدمات بحث صریح و مکرر ذکر شده است. قضاوتی را که دوستان در مورد روند قبلی و وضعیت فعلی آن، چه در یادداشتها و چه در گزارش بهصراحت بیان کردهاند و در مصاحبهها هم بهاصرار در قالب پرسش القاء کردهاند، میتوان در چند گزاره زیر خلاصه کرد:
– شکلگیری سازمان در دورههای قبلی و گردآمدن اعضای صنف به دور آن، صرفاً مرهون فرهمندی و کاریزمای یک دو تن چهره صنفی شاخص بوده، نه «ارزشمند بودن صنف یا کارآمدی آن در نظر اعضا».
– سازمان در دورهای که «دائماً زیر فشار حملات و تحقیر کابینه دهم» بوده است (یعنی در آن دوره مفروض «احمدی-نژادیسم»)، «از درون نیز انرژی خود را صرف جداسازی، تسویهحساب و یارکشی پوچ تهرانی و شهرستانی» کرده است. لاجرم کار به جایی رسیده که «مقبولیت و محبوبیت سازمان به پایینترین نقطه خود» رسیده و «شاید فقط چرخش اوضاع سیاسی» (یعنی پایان همان «احمدینژادیسم» موصوف) سازمان را «از مرگ حتمی نجات» داده است. هوا چنان پس است که حتی پس از این چرخش اوضاع سیاسی و پایان احمدینژادیسم هم، سازمان در «جلب دولت جدید» ناکام مانده است.
هر سه قضاوت یادشده، مطلقاً و بیکموکاست کاذبند و اینکه از این مقدمات نادرست، نتیجه درستی استنتاج شده (یعنی ضرورت مشارکت اعضای صنف در ارکان سازمان) چیزی از نادرستی آنها نمیکاهد.
هر کس که در این سهسال، و بهویژه در این اواخر، حتی یکبار گذارش به سازمان افتاده باشد، یقیناً از این قضاوت که «… از درون پاشیده شده است» و «مقبولیت و محبوبیت آن به پایینترین نقطه خود رسیده» به شگفت درمیآید، اما هراس من از این است که مبادا در گردوغبار (بهاعتقاد من نالازمی) که دوستان در این آواربرداری صنفی برانگیختهاند، برخی از نوآمدگان و تازهواردان صنفی (که اتفاقاً نویسندگان جلب و جذب آنها را به سازمان هدف گرفتهاند)، در برآورد موقعیت و دستاوردهای سازمان (در هر سه دوره) دچار توهم شوند، بهویژه اینکه این «عملیات عمرانی» در نشریه وزین «پیوست» صورت گرفته است، نه در بیانیه انتخاباتی فلان کاندیدا و بهمان ائتلاف.
هیاتمدیره دوره سوم نصر تهران، با سه شعار «شفافسازی»، «برنامهمداری» و «انسجام صنفی» کار خود را آغاز کرد و اینک در پایان این دوره، تراز سازمان در هر سه محور، بهنحو چشمگیری بالاتر از آن چیزی است که با تلاش بنیانگذاران سازمان در دورههای پیشین به آن رسیده بودیم. تدوین و تنظیم برنامه سهساله در یک فرآیند شفاف و مشارکتی، و بهدنبال آن پایش و گزارش مستمر و منظم عملکرد سازمان و انتشار آن در فضای عمومی، سنتی را در سازمان پایهگذاری کرد که مدیران بعدی سازمان نیز ناگزیر خواهند بود آن را پیگیری کنند. این گزارشها که در طول این سه سال بهصورت بیوقفه و در دورههای سهماهه منتشر شده و در پایان دوره سهساله نیز بهطور تجمیعی منتشر خواهد شد، دستمایه گرانسنگی است برای ارزیابی و تحلیل موشکافانه عملکرد سازمان و شناخت نقاط قوت و ضعف آن، تا بهجای روایتپردازی و قصهگویی، مدیران و گردانندگان بعدی سازمان، با توشهای از تحلیل دقیق و مبتنی بر دادههای واقعی، برنامهریزی و حرکت خود را آغاز کنند.
نقد و سنجش عملکرد مدیران و گردانندگان سازمان و ارکانش و بیان ضعفها و کاستیها و ناکامیهای آن، ضرورتی است که هم از فعالان صنفی و هم از رسانهها انتظار می-رود. این نقدها در طول دورههای سهساله مسئولیت هیاتمدیره سازمان و بهویژه در پایان هر دوره، ارزشمند و ذیقیمت است و اگر برمبنای دادههای واقعی و برپایه تحلیل دقیق و موشکافانه صورت گیرد، از سوی هر کس و با هرانگیزهای صورت میگیرد، باید مغتنم شمرده شود، بهشرط آنکه بهبهانه جذاب کردن آن برای مخاطبان، دست از انصاف نشوئیم و بهجای تحلیل و سنجشگری، در دامان روایتگویی و داستانپردازی نیاویزیم.
نظرات و دیدگاه های خود را با دیگران به اشتراک بگذارید!