سازمان‌های موفقِ سست‌بنیان!

sazmanhay-mwfqi-sstbnyan_image

مدیران و اعضای هیات‌مدیره بیشتر شرکت‌ها، معمولاً حساسیت زیادی روی نتایج مالی و کسب‌وکاری شرکت دارند. شاخص‌هایی مانند سود، سهم بازار، میزان دارایی‌های سرمایه‌ای و مانند آن. توجه به این نتایج و شاخص‌ها گرچه طبیعی است، اما کافی نیست. در محیط غیرشفاف و متلاطمی مانند فضای کسب‌وکار کشور ما، دستیابی به برخی از این نتایج، ممکن است بیش از آن که دستاورد مدیریت صحیح و استفاده بهینه از منابع بنگاه بوده باشد، حاصل نوسانات اقتصادی یا تکیه بر برخی امتیازات گذرا محسوب شود. به‌عنوان مثال، تمایل فزاینده کسب‌وکارها را به خرید ملک در شهرهای بزرگ که به لطف تورم فزاینده و غیرطبیعی در بخش مسکن، بخشی از ناکارامدی مدیریت بنگاه‌ها را پوشش داده و پنهان می‌کند، می‌توان حاصل این نگاه «نتیجه‌گرای صرف» دانست.

توجه صرف به نتایج مالی و چشم‌پوشی از افزایش بلوغ قابلیت‌های سازمانی، ممکن است شرکت‌ها را در صورت تغییرات و تلاطم‌های محیطی ناشی از تغییر قوانین، ورود رقبای جدید، تغییر رفتار مشتریان و ... با ریسک فروپاشی غیرمنتظره و ناگهانی کسب‌وکار مواجه سازد. علت توجه روزافزونی که در دنیا به مسأله پایداری (Sustainability) می‌شود، غیر از این نیست.

آنچه رشد و سوددهی یک کسب‌وکار را پایدار و قابل‌اتکا می‌کند، توسعه و ارتقاء متوازن و پیوسته قابلیت‌های کسب‌وکار (Business Capabilities) است که مستلزم به‌کارگیری رویکردهای معمارانه و به‌ویژه برنامه‌ریزی قابلیت‌مبنا (CBP) است.

چه تعداد از شرکت‌های «موفق» را در کشور می‌شناسید که موفقیت گذرای خود را مرهون بهره‌گیری از این شرایط نابهنجار اقتصادی هستند؟ و چند نفر از مدیران ارشد این شرکت‌ها را می‌توان یافت که حداقل فهرست ناقصی از قابلیت‌های کسب‌وکاری خود را در ذهن داشته باشند؟

 

منتشر شده در لینکدین (لینک پست)