در باب «ناترازی» برنامه‌ها و الزامات اجرایی آن‌ها

dr-bab-natrazy-brnamhha-w-alzamat-ajrayy-anha_image

دولت بتازگی آیین‌نامه اجرایی بند (ج) ماده ۱۰۷ قانون برنامه هفتم را تصویب و ابلاغ کرده است. (متن این مصوبه را می‌توانید از اینجا ببنید.) در آن بند مشارالیه، دستگاه‌های اجرایی مکلف شده بودند «خدمات خود را تا پایان سال اول اجرای برنامه به صورت برخط و امن ارائه نموده و حداقل سالانه بیست درصد (۲۰%) از خدمات الکترونیکی خود را برای کلیه اشخاص حقوقی و اشخاص حقیقی بالای هجده سال از طریق پنجره ملی خدمات دولت هوشمند به صورت هوشمند و بدون مراجعه حضوری و دخالت عامل انسانی یا اخذ مدارک و مستندات به صورت دستی ارائه نمایند.» این آیین‌نامه‌ هم قرار بوده «مصادیق خدمات و نحوه هوشمندسازی و بهینه سازی فرایندهای مربوط» را مشخص کند.

تدوین و تصویب اینگونه مصوبات در نظام اداری ما کم‌کم به‌صورت سنت درآمده و هر دولتی در بدو شروع به کار خود، یا بلافاصله بعد از تصویب قوانین برنامه‌های پنج‌ساله (سابقاً توسعه، و اینک پیشرفت!)، احکام و تکالیف مشابهی را برای دستگاه‌های اجرایی تابع خود ابلاغ می‌کند. آن‌چه البته از آن خبری نیست، سنجش و گزارش شفاف میزان اجرای مصوبات قبلی است. همین حکم به مکانیزه کردن (یا نسخه‌های جدیدتر آن: غیرحضوری کردن، هوشمند کردن و ...) «حداقل سالانه بیست درصد (۲۰%) از خدمات الکترونیکی» سال‌هاست که در همه مصوبات و برنامه‌های دولت تدوین و ابلاغ می‌شود و اگر بنا بود سازمان‌های تابعه دولت به این احکام وقعی نهند، تا کنون نسبت خدمات الکترونیکی غیرحضوری و هوشمند و یکپارچه آن‌ها، سر به 400-۵۰۰ درصد زده بود!

پانزده سال پیش، در سال ۱۳۸۸ مقاله‌ای نوشتم با عنوان تعریض‌آمیز «چرا به برنامه‌ریزی نیاز نداریم؟». در آن مقاله سه پیش‌شرط برای موفقیت برنامه‌‌های فناوری اطلاعات در سطح ملی پیشنهاد کرده بودم، که آن‌ها را می‌توان به سایر زمینه‌ها هم گسترش داد:

اول، رقابت‌پذیری در مدیریت،

دوم، نظام آماری تثبیت‌شده و مستقل،

و سوم، اصلاح چرخه برنامه‌ریزی.

هنوز هم معتقدم بدون تحقق این شرایط در نظام اداری ما، هر گونه برنامه‌ریزی بلندمدت، آب در هاون کوبیدن است. اما علاوه بر این پیش‌شرط‌های لازم، دارا بودن قابلیت‌های سازمانی توانمندسازی چون مدیریت داده، مدیریت سرویس، مدیریت معماری سازمانی، مدیریت طرح و پروژه و مانند آن‌ها، در سطح حداقلی از بلوغ، الزام مهم دیگری است که معمولاً از آن غفلت می‌شود. از سازمانی که هنوز شناخت صحیحی از سرویس‌های خود، ارتباط این سرویس‌ها با فرآیندها، واحدها و سمت‌های سازمانی، سامانه‌ها، داده‌ها و سایر عناصر معماری سازمانی خود ندارد و نمی‌تواند یک نمای لایه‌ای (layered view) ساده برای سرویس‌های نهایی خود ترسیم کند، چگونه می‌توان انتظار داشت به‌شکل اصولی، پایدار و بدون «سمبل‌کاری»‌های مرسوم، به تکالیف تعیین‌شده در این برنامه‌های بالادستی عمل کند. و اگر این است، چه نهادی باید چنین سازمانی را در مسیر قابلیت‌سازی راهنمایی و دلالت کند؟ نکته‌ای که هر چه در این بخشنامه‌ها و ابلاغیه‌ها می‌گردیم، کمتر نشانی از آن می‌بینیم.

آیا وقت آن نرسیده است که بخشنامه‌نویسان دولتی ما، از اثربینی صرف بگذرند و گوشه‌چشمی هم به مؤثر بیاندازند؟

«تنگ‌چشمان نظر به میوه کنند،

ما تماشاکنان بستانیم!»

 

۱. متن بخشنامه را در این نشانی می‌توانید ببینید.

۲. به مقاله «چرا به برنامه‌ریزی نیاز نداریم؟» هم می‌توانید در این نشانی دسترسی پیدا کنید.

۳. لینک این مطلب در لینکدین