سه سال تجربه، سه مشکل و سه توصیه!

sh-sal-tjrbh-sh-mshkl-w-sh-twsyh_image

یادداشت زیر در دی ماه سال ۹۳ همزمان با پایان دوره مسئولیت شورای مرکزی سازمان نظام صنفی رایانه‌ای کشور و به درخواست دبیرخانه این سازمان نوشته شد و قرار بود به همراه سایر نوشته‌هایی که به همین مناسبت تهیه شده بود در پرتال سازمان منتشر شود، که به دلایلی که بر من پوشیده است، چنین نشد. به همین دلیل و با وجود گذشت چند ماه از تاریخ نگارش، انتشار عمومی آن را از طریق این وب سایت خالی از فایده نمی‌دانم.

«سه سال تجربه، سه مشکل و سه توصیه!»

پایان دوره سوم هیات‌های مدیره سازمان‌های نصر استانی و روزهای پایانی دوره سوم شورای مرکزی سازمان، فرصت مغتنمی برای بازنگری و بازگویی تجارب و برداشت‌های فعالیت در این دوره سه‌ساله فراهم آورده است. از میان انبوه درس‌ها و نکاتی که می‌توان از این دوره به‌یاد آورد، من سه نکته برجسته زیر را برای طرح عمومی نزد همکاران صنفی، به‌ویژه دوستانی که پس از ما قرار است ارکان مدیریتی سازمان را شکل دهند، برگزیده‌ام:

 

1. همه نهادهای انتخابی که در گستره ملی فعالیت می‌کنند، با مساله ایجاد توازن بین سطحی از تمرکز در اجرا (که لازمه کارایی سازمانی است) و میزانی از توزیع‌یافتگی تصمیم‌گیری (که شرط جلب مشارکت اعضاست)، روبه‌رو هستند. همانگونه که تمرکز بیش‌از حد انگیزه‌های مشارکت‌ را از بین می‌برد، توزیع‌یافتگی نامتناسب تصمیم‌گیری و راهبری نیز سازمان را از کارایی محروم می‌کند. نقطه تعادل بهینه بین این دو حد، بنابه‌قاعده باید در طراحی ارکان مدیریت و راهبری هر سازمانی متجلی شود. بنیانگذاران سازمان نصر، که در همان زمان تاسیس برای آن رسالت و گستره‌ای ملی در سر داشته‌اند، به‌تاسی از دیگر نهادهای کشوری و با الگوبرداری از ارکان سازمانی این نهادها، سطوح اختیارات و تصمیم‌گیری سازمان را در دو سطح منطقه‌ای (هیات‌مدیره‌های استانی) و ملی (شورای مرکزی) طراحی کرده‌اند. در این طراحی که بی‌تردید مقید به محدودیت‌های زمانی خاص خود نیز بوده است، اختیارات فوق‌العاده‌ای به شورای مرکزی سازمان واگذار شده که اولاً ترکیب آن بر مبنای توزیع منطقه‌ای (استانی) اعضا، بدون توجه به گستردگی، حجم فعالیت‌ها، تعداد اعضا و پایه آرای منتخبین، اغلب در یک فرآیند چانه‌زنی و بده‌بستان درون‌سازمانی تعیین می‌شود، و ثانیاً به‌دلایل کاملاً عملی و اجرایی، از چابکی لازم برای تشکیل جلسات، حضور در جایگاه‌های مهم تصمیم‌گیری و فرآیند رسیدن سریع به تصمیمات اساسی محروم است. این نقیصه ساختاری در آغاز تاسیس سازمان، از سویی به دلیل تعداد کم سازمان‌های استانی و از سوی دیگر به دلیل یکی بودن رئیس سازمان کشور و تهران در دو دوره اول و دوم، شاید چندان به چشم نیامده بود، اما در دوره سوم به دلیل نحوه انتخاب نامتعارف رئیس سازمان و جدایی ساختاری تشکیلات دبیرخانه‌ای استان تهران و کشور، مشکلات آن بیش‌ازپیش هویدا شد. در کشوری که به‌دلیل رشد نامتوازن اقتصاد ملی، استان تهران با حدود ۱۰% جمعیت کشور، سهمی بین ۲۵ تا ۳۰ درصد در تولید ناخالص ملی دارد (سهمی که در بخش خدمات به‌مراتب بیش از این ارقام است) و حدود ۷۵% کل شرکتهای انفورماتیکی آن در این استان فعالیت می‌کنند، نادیده‌گرفتن این واقعیات و دمیدن در آتش منطقه‌گرایی که اغلب با هدف دستیابی به مناصب قدرت صورت می‌گیرد، به‌غایت زیانبار است. در دوره بعد با افزایش تعداد سازمان‌های استانی و سهم‌خواهی احتمالی استان‌های نوبنیاد از کرسی‌های شورای مرکزی، می‌توان از هم‌اکنون پیش‌بینی کرد که تعداد استان‌های حاضر در این شورا افزایش و سهم هر استان به همین نسبت کاهش یابد. دادن سهم یکسان (یا نامتناسب) به نمایندگان منتخب نصر تهران (که به‌لحاظ فعالیت مستمر در مرکز و تماس با مراجع تصمیم‌گیری دولتی نیز نقش قیاس‌ناپذیری با سایر نمایندگان استان‌ها ایفا می‌کنند)، اثری جز تضعیف کارایی و اثربخشی کل مجموعه سازمان درپی ندارد. اثری که در نهایت اعضای سازمان در سایر استان‌ها شاید بیشتر از پیامدهای منفی آن متاثر گردند.

۲. مفهوم Corporate Governance که معمولا ً به حاکمیت سازمانی یا عناوین مشابه ترجمه می‌شود، مفهوم نسبتاً جدیدی است که هرچند ابتدا برای اعمال در بنگاه‌های اقتصادی عمومی (سهامی عام) ابداع شد، اما در سال‌های اخیر توسعه چشمگیری با تاکید بر بخش عمومی و سازما‌ن‌های مردم‌نهاد یافته است. مفهوم مختصر «حاکمیت سازمانی» طراحی و اجرای سازوکارهای نهادی است که ذی‌نفعان یک سازمان را از هم‌راستایی تصمیمات و اقدامات مدیران و کارکنان آن سازمان با اهداف و مقاصد ذی‌نفعان مطمئن سازد. هر چه ذی‌نفعان یک سازمان پرشمارتر و به‌دلیل گستردگی تشکیلاتی امکان دسترسی و نظارت تک‌تک آنها به همه ارکان سازمان دشوارتر باشد، استقرار اصول و راهکارهای حاکمیت سازمانی ضرورت و اهمیت بیشتری می‌یابد. برای سازمانی مانند نظام صنفی رایانه‌ای که از سویی منافع جمع وسیعی از اشخاص حقیقی و حقوقی پراکنده در کل کشور را نمایندگی می‌کند و از سوی دیگر به‌دلیل ماهیت غیردولتی خود از دامنه نظارت‌های معمول دولتی خارج است، این ضرورت دوچندان می‌شود. واقعیت این است که تجربه فعالیت نزدیک به یک دهه فعالیت سازمان امروزه ضعف حاکمیت سازمانی را در این سازمان به‌وضوح عیان ساخته است. عدم تفکیک مناسب بین نهادها و ارکان اجرایی و نظارتی، اختیاری بودن برخی از ترتیبات سازمانی و گستردگی منطقه «خاکستری» در قوانین و مقررات داخلی سازمان، نبود یک نظام گزارش‌دهی موثر و منظم به اعضا و همچنین عدم وجود سازوکارهای نظارتی لازم بر فعالیت سازمان‌های استانی از سوی تشکیلات مرکزی، همه از جمله اثرات و نمودهای این ضعف در حاکمیت سازمانی است. مشکلاتی که در نبود سرانگشت تدبیر و تنظیم سازمان‌یافته و خردورانه، گاه گاه کار را به گشودن گره‌ها به دندان مشاجرات درون سازمانی کشانده و می‌کشاند.
۳. سازمان نصر به‌دلیل ماهیت و گستردگی دامنه فعالیت اعضای خود، ذی‌نفعان متعددی در بدنه حاکمیت دارد. تنظیم روابط موزون و متعادل با همه این ذی‌نفعان یکی از شرایط و لوازم موفقیت در پیشبرد اهداف سازمان به‌شمار می‌رود. در غیاب یک استراتژی و برنامه مدون ارتباط با ذی‌نفعان، نزدیکی یا دوری با آنان یا نحوه برخورد با این یا آن سازمان و نهاد، به‌صورت اتفاقی یا تحت تاثیر سلائق و تشخیص فردی روسای وقت سازمان تعیین می‌شود و بسا که از دوره‌ای به دوره دیگر هم تفاوت کند. چنانکه در دوره اول نزدیکی سازمان به دبیرخانه شورای‌عالی انفورماتیک بیشتر بود و از آن پس در دو دوره گذشته، نگاه به وزارت ICT و سازمان فناوری اطلاعات بر ارتباط با شورا چربید تا جایی که در دوره سوم روابط سازمان و دبیرخانه شورا به کمترین حد آن رسید. وضعیتی که با توجه به تاثیر واقعی و عینی تاثیرات این دبیرخانه در کسب‌وکار شرکتهای انفورماتیکی، سازمان را در چند سال گذشته از پیگیری مطالبات اعضا در این حوزه ناکام گذاشته و نمونه برجسته این ناکامی را می‌توان در مورد تصویب و ابلاغ «دستورالعمل نحوه رسیدگی به تخلفات انتظامی شرکت‌های انفورماتیکی» در سال گذشته به عیان دید.
برپایه این سه مشکل اساسی که در فعالیت سه‌ساله گذشته از نزدیک با دلایل و تبعات آنها درگیر بوده‌ام، به همکارانی که در دوره جدید سازمان، مدیریت و راهبری آن را برعهده می‌گیرند، سه توصیه دارم:

 

 

۱. با گذشت نزدیک به یک دهه از فعالیت سازمان، بازنگری و اصلاح اساسنامه و مقررات داخلی آن ضرورت پیدا کرده است. در این اصلاح که فرصت آن ممکن است در قالب‌های مختلف دست دهد، پیشنهاد می‌کنم توزیع سطوح تصمیم‌گیری، اجرا و نظارت بین ارکان اصلی سازمان به‌صورت اساسی بازنگری و برمبنای واقعیت‌های موجود صنف و صنعت اصلاح شود. به‌عنوان نمونه، بازنگری در جایگاه شورای مرکزی و تبدیل آن به یک نهاد نظارتی با دفعات تشکیل کمتر (دو یا چهاربار در سال) و با حضور تعداد بیشتری از نمایندگان (ترجیحاً همه) استان‌ها، ایجاد یک نهاد کوچک‌تر و چابک‌تر که در آن سهم استان‌های مختلف با رعایت تناسب تعداد اعضا یا سنجه‌های دیگری از این دست تعیین گردد و اعطای اختیارات بیشتر به دبیرخانه سازمان برای تدوین و تصویب مقررات داخلی می‌تواند از جمله این اصلاحات باشد.

۲. طراحی و استقرار سازوکارهای حاکمیت سازمانی، چه از طریق تغییرات و اصلاحات اساسنامه‌ای و چه از طریق ترتیبات قانونی دیگر باید جدی گرفته شود. توجه به مفاد استانداردهای بین‌المللی در این زمینه می‌تواند مفید واقع شود.
۳. تنظیم و تصویب یک برنامه جامع ارتباط با ذی‌نفعان باید یکی از اولویت برنامه‌های هیات‌رئیسه دوره بعد سازمان قرار گیرد. این برنامه باید نقشه جامعی از ذی‌نفعان سازمان، حوزه‌های تاثیر و اهمیت نسبی این ذی‌نفعان، راهبردهای برخورد با هریک و همچنین تقسیم کار درون‌سازمانی برای ارتباط با آنان را مشخص کند.